دیروز برگشت! ته دلم خوشحال شدم اما اولش اصلا تو نیامد، خودش را با باغچه سرگرم کرد، بعدش رفت دوش گرفت و بعدش هم وقتی با بچه ها نشسته بودیم، یک در میان بهم می گفت: دهنت را ببند یا .تو ساکت باش! بهش اعتراض کردم اما دریغ از یه عذرخواهی یا حتی سکوت! چطور میتونم باهاش حرف بزنم و بهش محبت کنم؟ هرچی که به دهانش بیاد میگه، چقدر بدم میاد از رفتارش!!! کرونای زندگی من! انتظار عشق و محبت هم داره! و نمیدونه که با خرید و پول خرج کردن نمیشه جای توهین هاش خوب بشه! هرچند دیوارهایی از انزجار
زندگی روی پوسته تخم مرغ
حرفهایی که سخته به والدینم بگویم
بعدش ,زندگی ,بهش ,محبت ,تو ,هم ,چقدر بدم ,بدم میاد ,میگه، چقدر ,بیاد میگه، ,دهانش بیاد
درباره این سایت