محل تبلیغات شما



روزها از پی هم می آیند و می روند، همه چیز به نظر نرمال می رسد ، اما زیر این پوسته آرام اتفاقات ناخوشایندی در جریان است!

هر روز که  می گذرد، بلندی و ضخامت دیوارهای تنفر خانواده ام بخصوص برادران لعنتی ام را بیشتر احساس می کنم. هر چند که شاید به لعنت خدا هم نیرزند! آدمهای لاشخوری که شانسشان این بوده که پسر خلق شده اند!

به همین دلیل هر چه بیشتر گند بالا بیاورند، عزیزتر هستند! آدمهای بی ارزشی که جز تمسخر دیگران و تعریف از خودشان هیچ هنر دیگری ندارند!

دیگر به جایی رسیده اند که برای نشان دادن تنفرشان، به بچه های من بی اعتنایی می کنند و به بچه لوسشان می گویند: عروسک! 

ملالی نیستمن همه را به خدا واگذار کرده ام خدای من بسیار به من نزدیک است. او همیشه پاسخ دعاهای مرا می دهد و انتقام مرا از بدخواهانم می گیرد! من جفای پدر، مادر، برادر، زن برادر، پدرشوهر، مادرشوهر، خواهرشوهر، برادرشوهر، جاری و را نزد او برای حساب کشی گذاشته ام

وقتی حرفت را نمی خواهند که بشنوند و دلهاشان سخت تر الماس است! فقط باید از خود خدا مدد گرفت.

افوض امری الی الله.


دیروز برگشت! ته دلم خوشحال شدم اما اولش اصلا تو نیامد، خودش را با باغچه سرگرم کرد، بعدش رفت دوش گرفت و بعدش هم وقتی با بچه ها نشسته بودیم، یک در میان بهم می گفت: دهنت را ببند یا .تو ساکت باش! بهش اعتراض کردم اما دریغ از یه عذرخواهی یا حتی سکوت! چطور میتونم باهاش حرف بزنم و بهش محبت کنم؟ هرچی که به دهانش بیاد میگه، چقدر بدم میاد از رفتارش!!! کرونای زندگی من! انتظار عشق و محبت هم داره! و نمیدونه که با خرید و پول خرج کردن نمیشه جای توهین هاش خوب بشه! هرچند
سلام پدر و مادر همیشه دلم میخواست که خوب باشید اما الان دیگه برایم فرق نمی کنه! مادر، از اوان کودکی می شنیدم که بخاطر دختر بودنم سرکوفت شنیده ای و خجالت کشیده ای، من را همیشه مقصر دانستی، برای کم اوردنت پیش جاری و برادرشوهر و برادر و . حتی با به دنیا آوردن دو پسر هیچگاه من را بخاطر دختر بودنم نبخشیدی! من را که دو روز از زایمانم می گذشت را رها کردی و درعوض سه روز از عروس و پسرت پذیرایی کردی، و حتی سری به من نزدی، چطور دلت آمد؟ پدر، گفتی که مرا هرگز به
سلام، ممنون از همه دوستان خوبی که به من دلگرمی و امید میدین. توی این روزای گرم که البته قلبم یخ زده بود، حرفهای خوب شما یخ دلم را ذوب کرده! بالاخره این ترم هم داره تموم میشه. با همه کارهای سخت و تمام نشدنی اش! و امتحانات مجازی از راه می رسن! بنظر دلهره آور میاد، اما با کمک خدا میگذرن و تموم میشن. دلم پر از یه احساس غریبیه به والدین و برادرهام، به چیزی مابین عصبانیت، تنفر، غم، ترحم، شوق و . دلم گاهی اوقات برای روزای بیخبری و سادگیم تنگ میشه، روزایی که فکر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ هواداران یحیی پورسلطانی کتابخانه عمومی اندیشه شهرستان شـــادگـان زادروز